مکتوب بآقای میرزا علی‌اکبر خان دهخدا   2013-02-06 16:34:30


مورّخ سانتیابر روسی، 1908.

فدایت شوم - - رقیمه‌ی گرامی رسید. چون آدرس معلوم نبود قدری معوّق‌ ماند. آدرس را از روزنامه‌ی ترقّی پیدا کرده اینک عرضِ تشکّر را مبادرت نمودم. احیای نامِ شهیدِ وطن، میرزا جهانگیر خانِ مرحوم واجب است. اگرچه او زنده‌ی جاوید است، ولی بر همه‌ی ایرانیان تمجید و تقدیس آن چند نفر فرضِ واقعی است و البتّه قصور نمیکنند.
در خصوصِ نشرِ «صور اسرافیل» امیدوارم که بزودی تمامِ پراکندگانِ وطن‌ باز بایران برگردند و در عوضِ مجادله و قتال، در خطِّ اعتدال کار بکنند، یعنی خار بخورند و بار ببرند و کشتیِ مشرف غرق وطن را بساحلِ نجات بکشند، بدیهی است «تا پریشان‌ نشود کار بسامان نرسد»
عجب این است که در ایران سرِ آزادیِ عقاید جنگ میکنند ولی هیچکس‌ بعقیده‌ی دیگری وقعی نمیگذارد! سهل است اگر کسی اظهارِ رأی و عقیده نماید متّهمِ‌ واجب‌القتل، مستبدِّ اعیان‌پرست، خودپسند، نمیدانم چه و چه نامیده میشود! و این‌ نام را کسی میدهد که در هفت آسیا یک مثقال آرد ندارد، یعنی نه روح دارد نه علم‌ نه تجربه. فقط ششلول دارد، مشت و چماق دارد. باری، «باران که در لطافتِ طبعش‌ خلاف نیست - در باغ لاله روید و در شوره‌زار خس». چون بنده نیز از سو‌ء اتّفاقات‌ در «شوره» واقع شده‌ام لذا پریشان و شور گفتم!
ملّتی که مجلس را برای وضعِ قانون تشکیل نموده بود، قبل از وضع اجرا، و قبل از اجرا مسئولیّت را دست‌آویز کرد! عدل میخواست: هرروز، هر دقیقه مباشر ظلمهای‌ فاحش چشم‌انداز گردید! در کیسه دینار، در قشله سرباز، در انبار قورخانه معدوم. سفرای خارجه را به سیّئات گذشته بنای تیرباران گذاشتند و نفهمیدند که همه‌ی اینها جزو هوا است. شد آنچه نمیبایست بشود.
یاد دارید مکتوب مرا که از شما سئوال کرده بودم: طهران کدام جانور است‌ که در یک شب صد و بیست انجمن زائید؟
خلاصه، اوضاع را جنابعالی بهتر از من میدانید. کتبِ من شاهد است. من‌ ایران را پنجاه سال است میشناسم و هفتادویکمیِ من تمام‌شده. کدام دیوانه در دنیا بی‌بنّا عمارت میسازد؟ کدام دیوانه بی‌تهیّه‌ی مصالح بنّا را دعوت بکار مینماید؟ کدام مجنون‌ تغییرِ رژیمِ ایران را خلق‌السّاعه حساب میکند؟ کدام بی‌انصاف نظم مملکتی را که‌ قانون ندارد و ده‌یکش بیکار و بیعار و وبال گردن فقرا است زودتر از پنجسال میتوانست‌ براه بیندازد؟ کدام پیغمبر میتوانست این عوایق را زودتر از ده سال از میان بردارد و راه‌ ترقّی را عراده‌رو بکند، که حسین بزّاز یا محسن خیّاط یا فلان آدم میخواست بکند!
بهرحال قلم میخواهد باز تند برود. اینقدر که بنده از مأل آینده و استقرارِ قانون اساسی و انجمنهای محلیّه آسوده بودم. جناب آقای سید عبدالرّحیم در «شوره»‌ از من پرسید که چه باید کرد؟ گفتم من تا دو ماه هیچ‌چیز نخواهم کرد. البتّه در تفلیس‌ آمد و گفت.
در پاریس تشکیل روزنامه بی‌لزوم است. نه در پاریس، نه در ایران، حرف‌ درشت تنها کار را صورت نمیدهد. هر ایرانی که ملّت خود را عبارت از آن سه هزار نفر که دیده‌اید بداند و ایرانی را بیدار شده حساب نماید و بریسمانِ پوسیده‌ی آنها هیزم بچیند دیوانه است. ما وجودِ اکسیر را قائل نیستیم، خواه پیش علی علیه‌السلام خواه نزدِ معاویه. من قدرتی را گمان ندارم که از برکتِ قولْ ایرانی و ایران را بحسّ آورد. برای معارف ایران است که باید خود را بشناسد. بعد اندازه‌ی حسِّ مردم را که جز فقر و فاقه و لاغریِ روح هیچ ندارند و نمیدانند بخوبی بفهمد. بعد احکامِ خود را مرتّب‌ بکند و نشر نماید. کم‌کم چرخ را راه بیندازد، و ایرانرا تا پنجسال در جلد سیاهِ خود شست‌وشو بدهد تا قابلِ دبّاغی گردد. وقت، وقت، وقت.
مزه اینجاس است از هر ایرانی بپرسی: دانه را امروز بکاری فردا سنبل میشود؟ بعقل‌ گوینده میخندد.
چشمم یاری نکرد. اعتقاد من همان است که در رساله‌ی «معنی آزادی» نوشته‌ام. هروقت نمره‌ی «صور اسرافیل» رسید میخوانم و جواب مینویسم. در اینکه مجلس و و انجمنها باز خواهند شد هیچ شبهه و تردیدی نیست. در امان خدا باشید.

مخلص قلبی: عبد الرحیم تبریزی

سه مکتوب ابدیِ طالبوف را در مهمان خانه بخوانید


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات